تجربههای نزدیک به مرگ (Near-Death Experiences یا NDEs) پدیدههایی هستند که در آنها افراد در شرایط بحرانی مانند ایست قلبی یا آسیب شدید، گزارشهایی از تجارب ذهنی عمیق مانند حس خروج از بدن، مشاهده نور، یا دیدار با موجودات معنوی ارائه میدهند. این مقاله با استناد به دیدگاه یک کاربر در خصوص مکانیسمهای زیستی این پدیدهها، به تحلیل علمی و عصبشناختی NDEs میپردازد.
«در زمان مرگ، بدن، بهویژه مغز، علاقهای به مرگ ندارد و خود شروع به واکنش نشان دادن میکند و بهعنوان پزشک خود عمل میکند تا زنده بماند. این ساختار سیستم مغز است و تا جایی که بتواند سعی میکند زنده بماند. ترشح هر ماده یا هورمون به دلیل تلاش مغز برای احیای بدن و مغز است که در همین حین، این موارد اثرات ذهنی و توهمی در بدن ایجاد میکنند. افرادی که تجربه نزدیک به مرگ را گزارش میدهند، هنوز زنده بودند و بهطور کامل نمردهاند. این اثرات ناشی از مواد، هورمونها و داروهایی است که در مغز اثر گذاشته و توهمات ذهنی قبل از مرگ ایجاد میکنند. افرادی که بهصورت اتفاقی زنده میمانند، توهماتی را دیدهاند که با تصورات، اندیشهها و تلقینهای ذهنی آنها همخوانی دارد و هیچ واقعیتی ندارد، بلکه تنها حقیقتی ذهنی است.»
از منظر عصبشناختی، تجربههای نزدیک به مرگ نتیجه واکنشهای پیچیده مغز در شرایط بحرانی است. این واکنشها بهمنظور حفظ حیات و مقابله با مرگ طراحی شدهاند.
در شرایط مرگ بالینی (مانند ایست قلبی)، جریان خون به مغز کاهش مییابد و منجر به هیپوکسی (کمبود اکسیژن) میشود. این حالت میتواند باعث اختلالات حسی مانند دید تونلی یا مشاهده نورهای درخشان شود که از ویژگیهای رایج NDEs هستند [0][3]. این پدیدهها نتیجه تلاش مغز برای حفظ عملکرد خود در شرایط بحرانی است.
تحقیقات اخیر نشان دادهاند که در لحظات نزدیک به مرگ، فعالیت الکتریکی مغز افزایش چشمگیری مییابد. بهویژه، امواج گاما (مرتبط با هوشیاری بالا) در مدلهای حیوانی و برخی موارد انسانی مشاهده شدهاند [4][7]. این افزایش فعالیت میتواند حسهای واضح و واقعی را در فرد ایجاد کند، حتی زمانی که قلب از کار افتاده است.
مغز در شرایط بحرانی موادی مانند اندورفینها، دوپامین و سروتونین ترشح میکند که میتوانند حس آرامش، سرخوشی یا توهمات بصری ایجاد کنند [6][8]. بهعنوان مثال، فعالسازی گیرندههای سروتونین (5-HT2A) میتواند تجاربی مشابه اثرات مواد روانگردان ایجاد کند. همچنین، برخی داروهای مورد استفاده در احیا (مانند کتامین) میتوانند حسهای مشابه NDEs، مانند خروج از بدن، را القا کنند [1].
محتوای تجربههای نزدیک به مرگ اغلب با باورها و فرهنگ فرد همخوانی دارد. بهعنوان مثال، افراد مسیحی ممکن است چهرههای مذهبی مانند عیسی را ببینند، درحالیکه دیگران ممکن است اجداد یا نورهای انتزاعی را گزارش کنند [9]. این نشان میدهد که مغز از خاطرات و انتظارات ذخیرهشده برای ساخت این تجارب استفاده میکند، نه اینکه به واقعیتی عینی متصل باشد.
اگرچه دیدگاه عصبشناختی غالب، NDEs را بهعنوان پدیدههای زیستی توضیح میدهد، برخی گزارشها چالشبرانگیز هستند. بهعنوان مثال، در مطالعه AWARE II (2022)، تعداد محدودی از افراد جزئیاتی دقیق از محیط اطراف خود (مانند مراحل احیا) گزارش کردند که ظاهراً نباید قادر به درک آنها میبودند [10]. این موارد ممکن است نتیجه فعالیت باقیمانده مغز یا پردازش ناخودآگاه اطلاعات حسی باشد، اما هنوز بهطور کامل توضیح داده نشدهاند.
تجربههای نزدیک به مرگ پدیدههایی عمیق و تأثیرگذار هستند که از منظر علمی، نتیجه واکنشهای زیستی مغز در شرایط بحرانیاند. این تجارب، هرچند برای فرد بسیار واقعی به نظر میرسند، نیازی به توضیحات ماورایی ندارند و میتوانند با فرآیندهای عصبشناختی مانند هیپوکسی، فعالیت الکتریکی غیرعادی، و ترشح مواد شیمیایی توضیح داده شوند. تمایز بین «حقیقت» (تجربه ذهنی) و «واقعیت» (حقیقت عینی) در درک این پدیدهها کلیدی است. تحقیقات آینده ممکن است جنبههای بیشتری از این تجارب را روشن کند.